1 جامیا تا به کی غم مهمان می خوری غم برای خود می خور
2 هر کسی گو مواید نعمت از سماط خدای خود می خور
3 نخورد گر به خانه ات روزی گو رو و در سرای خود می خور
1 دید مجنون را یکی صحرا نورد در میان بادیه بنشسته فرد
2 ساخته بر ریگ ز انگشتان قلم می زند حرفی به دست خود رقم
1 اختر برج شرف کاینات گوهر درج صدف کاینات
2 جنبش اول ز محیط قدم سلسله جنبان وجود از عدم
1 چون سلامان آن نصیحت گوش کرد بحر طبع او ز گوهر جوش کرد
2 گفت شاها بنده رای توام خاک پای تخت فرسای توام