1 جامی ارباب کرم نایاب چون عنقا شدند اهل همت را بود قاف قناعت فرض عین
2 راح راحت نیست در جام غم انجام طمع کأس یأس از کف منه کالیأس احدی راحتین
1 چون سلامان آن نصیحت گوش کرد بحر طبع او ز گوهر جوش کرد
2 گفت شاها بنده رای توام خاک پای تخت فرسای توام
1 اختر برج شرف کاینات گوهر درج صدف کاینات
2 جنبش اول ز محیط قدم سلسله جنبان وجود از عدم
1 دید مجنون را یکی صحرا نورد در میان بادیه بنشسته فرد
2 ساخته بر ریگ ز انگشتان قلم می زند حرفی به دست خود رقم