1 جامی ارباب کرم نایاب چون عنقا شدند اهل همت را بود قاف قناعت فرض عین
2 راح راحت نیست در جام غم انجام طمع کأس یأس از کف منه کالیأس احدی راحتین
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 جامی از گفتگو ببند زبان هیچ سودی ندیده چند زیان
2 پای کش در گلیم گوشه خویش دست بگشا به کسب توشه خویش
1 گفت اعیان همه صفات مرا صورتند و شئون ذات مرا
2 وان صفات و شئون مذکوره صور ذات و ذات ذوالصوره
1 شد جوانی ز سالکان طریق با یکی پیرکار دیده رفیق
2 پیر چون آفتاب پرمایه وان جوان از قفاش چون سایه
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **