جامی به روی خاک چو یک زنده یافت از جامی قطعه‌ 16

جامی به روی خاک چو یک زنده یافت نیست

1 جامی به روی خاک چو یک زنده یافت نیست خوشوقت مردگان که ته خاک خفته اند

2 گردی ز رهروان ره صدق مانده بود آن هم کنون ز ساحت ایام رفته اند

3 قومی رسیده اند که در کارگاه فضل هرگز دری به مثقب فکرت نسفته اند

4 خاری به جان اهل دلی گر خلیده است چون سبزه گشته خرم و چون گل شکفته اند

5 خاطر مدار رنجه اگر عیب ها ز تو هر جا نموده باز و هنرها نهفته اند

6 از کج چه اعتبار اگر کج نموده اند بر راست چیست طعنه اگر راست گفته اند

عکس نوشته
کامنت
comment