1 جامی اگر یافت درین کشتزار فکر تو بر کار زراعت قرار
2 در دل خود تخم قناعت فشان بهتر ازین هیچ زراعت مدان
3 تخم پراکنده که در گل بود تخم پراکندگی دل بود
1 ای که در دولت دین کم زنی چند دم از نسبت آدم زنی
2 آدمی آنست که دینی در اوست محو گمان کرده یقینی دراوست
1 پیش شیخی رفت آن مرد فضول بهر بی فرزندیش خاطر ملول
2 گفت با من دار شیخا همتی تا ببخشد کردگارم دولتی
1 شب که از هر کار دل پرداختی با حریفان نرد عشرت باختی
2 بزمگاهی چون بهشت آراستی مطربان حور پیکر خواستی