1 جامی اگر یافت درین کشتزار فکر تو بر کار زراعت قرار
2 در دل خود تخم قناعت فشان بهتر ازین هیچ زراعت مدان
3 تخم پراکنده که در گل بود تخم پراکندگی دل بود
1 بود بلقیس و سلیمان را سخن روزی اندر کشف سر خویشتن
2 هر دو را دل بر سر انصاف بود خاطر از رنگ رعونت صاف بود
1 کیست درعالم ز عاشق زارتر نیست کار از کار او دشوارتر
2 نی غم یار از دلش زایل شود نی تمنای دلش حاصل شود
1 در دیار مصر قحطی خاست سخت کز فزع هر کس به نیل انداخت رخت
2 چون به سوی نان رهی نشناختند رخت هستی را در آب انداختند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به