جامی اطناب در سخن نه سزاست از جامی هفت اورنگ 15

جامی اطناب در سخن نه سزاست

1 جامی اطناب در سخن نه سزاست قصه کوتاه کن که وقت دعاست

2 نه دعایی که شاعرانه بود از ره صدق بر کرانه بود

3 خواهی آنها ز ایزد متعال که بود در قیاس عقل محال

4 یا بود ز آرزوی نفسانی مقتصر بر زخارف فانی

5 بل دعای قرین صدق و صفا مشتمل بر مصالح دو سرا

6 هم در او جاه و حشمت دنیا هم در او عز و دولت عقبا

7 سر نهی بر زمین عجز و نیاز کای خدا کار او به لطف بساز

8 عدل را در دلش چنان جا کن که نراند برون ز عدل سخن

9 شرع را پیشوای حکمش دار حکم او را ز شرع ساز مدار

10 هر چه باشد ز عدل و شرع برون مده او را بر آن قرار و سکون

11 تا بود در جهان بقا امکان باقیش دار شاه و شاه نشان

12 دولتش را درین سرای امید ساز تخم سعادت جاوید

13 مقبلی کش به خیر راهنماست و او خود اندر زمانه بی همتاست

14 در پناهش پناه عالم باد بالنبی و آله الامجاد

عکس نوشته
کامنت
comment