آب جمال جمله به جوی تو از انوری ابیوردی غزل 142

انوری ابیوردی

آثار انوری ابیوردی

انوری ابیوردی

آب جمال جمله به جوی تو می‌رود

1 آب جمال جمله به جوی تو می‌رود خورشید در جنیبت روی تو می‌رود

2 ای در رکاب زلف تو صد جان پیاده بیش دل در رکاب روی نکوی تو می‌رود

3 هر روز هست بر سر کوی اجل دو عید دردا از آنکه بر سر کوی تو می‌رود

4 هر دم هزار خرمن جان بیش می‌برد بادی که در حمایت بوی تو می‌رود

5 جان خواهیم به بوسه و باز ایستی ز قول چون کاین مضایقت همه سوی تو می‌رود

6 در خاک می‌نجویم جور زمانه را با آنکه در زمانه ز خوی تو می‌رود

7 رنگی نماند انوری اندر رکوی وصل وین رنگ هم ز جنس رکوی تو می‌رود

عکس نوشته
کامنت
comment