طره عنوان جمال تو چو جیم افتاده ست از جامی غزل 71

طره عنوان جمال تو چو جیم افتاده ست

1 طره عنوان جمال تو چو جیم افتاده ست دهن تنگت ازان چشمه میم افتاده ست

2 زان قد و زلف که گویی الف و لام ویند لام الف وار دل خسته دونیم افتاده ست

3 قدت آن نخل بلند است و لب آن تازه رطب که درین باغچه از باغ نعیم افتاده ست

4 ید بیضا که شنیدی بود از طلعت تو لمعه نور که در دست کلیم افتاده ست

5 چمن از نافه چین عطرفشان شد گویی چین زلف تو گذرگاه نسیم افتاده ست

6 پرده بردار که از صاعقه شوق توام شعله در خرمن و آتش به گلیم افتاده ست

7 شهر عشق است مقام همه صاحبنظران فرخ آن کس که درین شهر مقیم افتاده ست

8 نیم جان گر بدهی صد به عوض بستانی بخل بگذار که دلدار کریم افتاده ست

9 جامیا شاهد نو گیر که از گردش دهر رخنه در صحبت یاران قدیم افتاده ست

عکس نوشته
کامنت
comment