- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اندیشه جمال تو حیرانی آورد سودای طره تو پریشانی آورد
2 ما را چه کار با سرو سامان که عشق تو درکار عقل بی سر و سامانی اورد
3 گفتی که ترک عشق کن و راه عقل گیر کاری چرا کنم که پشیمانی آورد
4 شبها به باغ بی گل روی تو ناله ام مرغان خفته را به سحرخوانی آورد
5 دور از تو خانه گل و آبم ز سیل اشک نزدیک شد که روی به ویرانی آورد
6 با جان بر لب آمده آواز تیغ تو آوازه خلاص به زندانی آورد
7 جامی ببند دیده که آن طاق ابروان صد رخنه در بنای مسلمانی آورد