- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ازمی شوق جمال روی جانان همچو من مست و لایعقل بعالم کم توانی یافتن
2 میزند برجان و دل هر دم دو صد تیر جفا ترک چشم مست خونخوار پرآشوب فتن
3 رخت جان و دین و دنیا را بغارت می برد چون سپاه عشق در ملک دل آرد تاختن
4 ای دل ار معشوق جوئی دین و دنیا را بباز شرط راه عشق باشد هرچه داری باختن
5 نور ایمان جهان افروز خورشید رخش گشت پنهان در نقاب کفر زلف پرشکن
6 پرده از رخ برفکن بنما به مشتاقان جمال در نقاب زلف تا کی روی پنهان داشتن
7 تا که بیند روی معشوق از پس پرده عیان در شکن زلف باشد جان عاشق را وطن
8 پاو سرگم کرد عاشق از جفای عشق یار در ره معشوق باید بی سر و بی پا شدن
9 تا اسیری گشته ام حیران حسن نوربخش فارغ از فکر جهانم بیخبراز جان و تن