- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زهی جمال تو خورشید آسمان کرم وجود پاک تو سر خیل دودمان کرم
2 علاء دولت و ملت توئی که یافت خرد خجسته حضرت والات را مکان کرم
3 دعای دولت تو ورد خویشتن کردی گر اقتدا بسخن داشتی زبان کرم
4 بصد قران فلک اندر زمانه ننماید بسان همت تو گوهری ز کان کرم
5 نیافت پرورش از چشمه سار آب حیات براستی چو تو سروی ببوستان کرم
6 هزار بار اگر خامه را زبان ببری نه ممکن است که باز استد از بیان کرم
7 گهی که نام کرم بر زبان من رفتی فلک بنام تو دادی مرا نشان کرم
8 چه واجبست که شد با کریم طبعی تو ببخت ابن یمین منقطع زمان کرم
9 سپهر سفله سیه کاسگی چو پیشه گرفت نداد بی جگرم لقمه ئی ز خوان کرم
10 مرا ز گفته غیری لطیفه ئی یاد است که آیتیست فرو آمده بشأن کرم
11 ببوی فضل و کرم خان و مان رها کردم که روی فضل سیه باد و خان و مان کرم
12 نه نیک باشد اگر پایمال دهر شود سری که پیش تو باشد بر آستان کرم
13 همیشه تا ز کریمان بیادگار بود نوشته بر ورق دهر داستان کرم
14 وجود پاک تو اندر زمانه باقی باد که از وجود تو دارد حیات جان کرم