زهی جمال تو خورشید از ابن یمین فریومدی قصیده 119

ابن یمین فریومدی

آثار ابن یمین فریومدی

ابن یمین فریومدی

زهی جمال تو خورشید آسمان کرم

1 زهی جمال تو خورشید آسمان کرم وجود پاک تو سر خیل دودمان کرم

2 علاء دولت و ملت توئی که یافت خرد خجسته حضرت والات را مکان کرم

3 دعای دولت تو ورد خویشتن کردی گر اقتدا بسخن داشتی زبان کرم

4 بصد قران فلک اندر زمانه ننماید بسان همت تو گوهری ز کان کرم

5 نیافت پرورش از چشمه سار آب حیات براستی چو تو سروی ببوستان کرم

6 هزار بار اگر خامه را زبان ببری نه ممکن است که باز استد از بیان کرم

7 گهی که نام کرم بر زبان من رفتی فلک بنام تو دادی مرا نشان کرم

8 چه واجبست که شد با کریم طبعی تو ببخت ابن یمین منقطع زمان کرم

9 سپهر سفله سیه کاسگی چو پیشه گرفت نداد بی جگرم لقمه ئی ز خوان کرم

10 مرا ز گفته غیری لطیفه ئی یاد است که آیتیست فرو آمده بشأن کرم

11 ببوی فضل و کرم خان و مان رها کردم که روی فضل سیه باد و خان و مان کرم

12 نه نیک باشد اگر پایمال دهر شود سری که پیش تو باشد بر آستان کرم

13 همیشه تا ز کریمان بیادگار بود نوشته بر ورق دهر داستان کرم

14 وجود پاک تو اندر زمانه باقی باد که از وجود تو دارد حیات جان کرم

عکس نوشته
کامنت
comment