- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جمالِ رویِ هم چون آفتابش شبی گر باز می بینم به خوابش
2 به شمشیر از منش نتوان جدا کرد در آغوش ار کشم مستِ خرابش
3 چه خوش باشد بدان شیرین زبانی که در شور آورد بر من شرابش
4 نه آخر زان دهان باشد خوش آید اگر تلخ است اگر شیرین جوابش
5 دلم کرده ست دندان بر لبش تیز به خونِ جانِ خود دارد شتابش
6 خیالِ قامتش سرویست پیشم که هست از چشمۀ چشمانم آبش
7 قرارم نیست بر بی دل ببخشند که بی دردی نباشد اضطرابش
8 فراقم هم دری در وصل دارد زجایی می کشد چندین عذابش
9 نزاری بس که کانِ جان بکندی ندیدی رنگ از لعلی مذابش
10 حسودت بر حماقت می کند حمل که کوثر می کشد هم چون شرابش