جاء البرید مبشرا من بعد ما طال از شیخ بهایی غزل 1

شیخ بهایی

شیخ بهایی

شیخ بهایی

جاء البرید مبشرا من بعد ما طال المدا

1 جاء البرید مبشرا من بعد ما طال المدا ای قاصد جانان تو را صد جان و دل بادا فدا

2 بالله اخبرنی بما قد قال جیران الحمی حرف دروغی از لب جانان بگو بهر خدا

3 یا ایها الساقی أدر کأس المدام فانها مفتاح ابواب النهی مشکوة انوار الهدی

4 قد ذاب قلبی یا بنی شوقا الی اهل الحمی خوش آنکه از یک جرعه می، سازی مرا از من جدا

5 هذا الربیع اذا آتی یا شیخ قل حتی متی منع من محنت زده زان بادهٔ محنت زدا

6 قم یا غلام و قل لنا الدیر این طریقه فالقلب ضیع رشده و من المدارس ما اهتدا

7 قل للبهائی الممتحن داوالفؤاد من المحن بمدامة انوارها تجلوا عن القلب الصدی

عکس نوشته
کامنت
comment