جگر در تشنگی جان‌بخشیی از جویای تبریزی غزل 404

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

جگر در تشنگی جان‌بخشیی کز آب می‌بیند

1 جگر در تشنگی جان‌بخشیی کز آب می‌بیند دل افسردهٔ ما از شراب ناب می‌بیند

2 ز بس در گرم سیر آرزو لب تشنهٔ وصل است دلم شد آب و خود را همچنان بی‌تاب می‌بیند

3 کسی کو لعل آن لب را به برگ گل دهد نسبت نشاط مستی می از گلاب ناب می‌بیند

4 دل روشن ترا در دیده‌ات معیوب بنماید نگون می‌بیند ار خود را کسی در آب می‌بیند

5 چنان در خود فرو رفته است سرگردان فکر او که از تمثال خود آیینه را گرداب می‌بیند

6 سیه کرده است تا جویا به صبح گردنش چشمی نمکم در دیده‌ها از جلوهٔ مهتاب می‌بیند

عکس نوشته
کامنت
comment