- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زخم جفای یار که بر سینه مرهم است از بخت من زیاده و از لطف او کم است
2 کودک دل است و دو و لعب دوست لیک در قید اختلاط ز قید معلم است
3 پنهان گلی شکفته درین بزم کان نگار خود را شکفته دارد و بسیار درهم است
4 شد مست و از تواضع بیاختیار او در بزم شد عیان که نهان با که همدمست
5 ترسم برات لطف گدائی رسد به مهر کان لعل خاتمیست که در دست خاتمست
6 از گریههای هجر شکست بنای جان موقوف یک نم دیگر از چشم پر نمست
7 هر صبح دم من و سر کوی بتان بلی شغلی است این که بر همهٔ کاری مقدم است
8 با این خصایل ملکی بر خلاف رسم باید که سجدهٔ تو کند هر که آدم است
9 با غم که جان در آرزوی خیر باد اوست گفتار محتشم همه دم خیر مقدم است