1 عطای یعقوب از مرگ تو هراسیدم شدی و نبود بیشم ز مرگ هیچ هراس
2 دریغ لفظی بر همه نمط همه گوهر دریغ طبعی بر هر گهر همه الماس
3 سپهر معطی شانست و هیچ عیب نبود اگر به چون تو عطا بر جهان نهاد سپاس
4 و گرت بستد و رشک آمدش عجب نبود که در کمال و بزرگی تو را نبود قیاس
5 گر بگرید بر تو فلک روا باشد که بیش چو تو نبیند جهان مردشناس
دیدگاهها **