1 ایزد که همی کرد مرکب تن و جان در هر عضوی مصلحتی کرد نهان
2 گر مفسدیی ندیده بودی به زبان محبوس نکردیش به زندان دهان
1 گه وداع بت من مرا کنار گرفت بدان کنار دلم ساعتی قرار گرفت
2 وصال آن بت صورت همی نبست مرا بدان زمان که مرا تنگ در کنار گرفت
1 شد مشک شب چو عنبر اشهب شد در شبه عقیق مرکب
2 زان بیم کافتاب زند تیغ لرزان شده ز گردون کوکب