- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ایزد مرا چو خلعت هستی شعار کرد جان و جمال و جاه و جوانی و خیر داد
2 گفتم که شکر آن به عبادت کنم ادا خود شر نسل بوالبشرم بازیئی نهاد
3 کآمال این جهان ز نهیبم بشد ز دست واعراض آن جهان ز فریبم بشد زیاد
4 وز بهر حفظ مال و سر از بیم دشمنان از روزگار خویش نگشتم به عمر شاد
5 گاه شباب کام جوانی نیافتم از غدر و غمز و غفلت پیران بدنهاد
6 و امروز گاه پیری و لرزان و خائفم از ظلم نفس شوم جوانان سگ نژاد
7 گوئی که ایزدم جهت محنت آفرید مانا جهانم از قبل جور و ظلم زاد