1 بستم چو دل به مهر تو، نامهربان شدی سرگرم جام لطف شدم، سرگران شدی
1 دیدم صنمی، های صلا، کعبهنشینها بیعانه ببازید به یادش دل و دینها
2 در عشق، دل از کوثر و رضوان نگشاید از دوست تسلی نتوان گشت، به اینها
1 زد حلقه عشق، بر در دولتسرای ما نقش مراد شد، شکن بوریای ما
2 از غمزهٔ تو رفت ز خونم فسردگی جوش نشاط زد، می مرد آزمای ما
1 دل فلک معنوی است، عقل رصددان او داغ محبت بود اختر تابان او
2 ابجد عشق و ولاست حکمت اشراقیان والی یونان بود طفل دبستان او