- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دیده ام در رخ جان پرور تو حیرانست زآنکه حسن رخت امروز دو صد چندانست
2 خسته ی روز فراقت شده ام مسکین من که بیا لعل شکرخای تواش درمانست
3 صبح وصل تو ندیدیم و بشد عمر در آن مگر ای دوست شب هجر تو بی پایانست
4 دیده ی بخت من غمزده ی شوریده سالها تا ز غم عشق رخت گریانست
5 مهر رخسار چو خورشید تو اندر دل ما به سرو جان تو سوگند که صد چندانست
6 مدّتی تا به هوای قد آن سرو بلند مرغ جانم به سر کوی تو در طیرانست
7 دادم امروز بده از شب وصلت زیراک خانه ی عمر من از جور جهان ویرانست