- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از دیده ام کدام نفس خون نمی رود سیل هزار زهر به جیحون نمی رود
2 غیرت برم به شادی عالم که هییچ گاه از خلوت وصال تو بیرون نمی رود
3 تمکین عشق بین که به این جذبهٔ طلب صد گام رفت محمل و مجنون نمی رود
4 معراج غیرت است، سر کوهکن، ولی باور مکن که ظلم به گلگون نمی رود
5 معمورهٔ دلی اگرت هست، بازگوی کاین جا سخن به ملک فریدون نمی رود
6 خیزد به کوی عشق ز دیوار و در فغان کای وای دیده ای کزو خون نمی رود
7 در سینهٔ من است که آغشته با الم آهی که از غم تو به گردون نمی رود
8 عرفی تو خود مرنج ، که بیداد دشمنان زین پیش می شد از دلت، اکنون نمی رود