- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا از دو دیده ام رخ آن گل عذار رفت خواب از دو دیده وز دل تنگم قرار رفت
2 تا از رخش تمتع جان برنداشت چشم بی روی مهوشش دل و دینم ز کار رفت
3 از روزگار تیره ی بدعهد بی وفا روزم سیاه گشت و در این روزگار رفت
4 ننشست پای حسرتم از جست و جوی دوست نگرفت دست ما و ز دستم نگار رفت
5 او در میان نیامد و هر سوز چشمها خونم ز دست هجر وی اندر کنار رفت
6 دستی کمر نکرد کسی در میان ما تا سرو بوستان دلم از کنار رفت
7 بس درّ و گوهری که بیفتادم از نظر تا از نظر مرا بت سیمین عذار رفت
8 تا روی گل وش تو برفت از جهان لطف در دیده ای به جای گل سرخ خار رفت
9 زاری من به هجر وی از حد برفت از آنک ظلمی صریح بر من مسکین زار رفت