1 شد دیده بعشق رهنمون دل من تا کرد پر از غصه درون دل من
2 زنهار اگر دلم نماند روزی از دیده طلب کنید خون دل من
1 هر که رخسارش آرزو کردست گل بر بارش آرزو کردست
2 بی خودیّ دلم بجای خودست زانکه دیدارش آرزو کردست
1 نیکویی بیش از آن نمی باید فتنه اندر جهان نمی باید
2 راست اندازۀ دلم دارد تنگ تر زان دهان نمی باید
1 مژده ایدل که یار باز آمد ترک چابک سوار باز آمد
2 غمزۀ او نیم مست برفت با هزاران خمار باز آمد