دلم را دیده‌ام از حکیم نزاری قهستانی غزل 1368

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

دلم را دیده‌ام روز جایی و عجب جایی

1 دلم را دیده‌ام روز جایی و عجب جایی خوشی بنشسته بر طاقِ دو ابروی دل‌آرایی

2 مثال قوس رنگین بر کنارِ تختهٔ سیمین به خطّ سبزِ زنگاری کشیده طُرفه طغرایی

3 نباشد در نگارستانِ چین آن طاق را جفتی نباشد در همه روی زمین زآن خوب‌تر جایی

4 به خود گفتم چه گویم با دل الحق جای آن دارد ازین خوش‌تر که را بوده‌ست ملجایی و مأوایی

5 ندارد هیچ دل‌داده چنان آسایشِ جانی نبیند هیچ مشاطه چنان آیینه سیمایی

6 چه خوش باشد کناری از میان لاله رخ‌ساری چه خوش باشد میانی از کنارِ سرو بالایی

7 دلم را در چنان جایی بدیده‌ستم ز بس غیرت چنینم در دماغ افتاد آشوبی و سودایی

8 ز رشکِ دل درافتادم به غبن و غصّه و حسرت کدامین دل هوس‌ناکی، بلایی، خویشتن‌رایی

9 نزاری تا به کی زاری منال از دل نمی‌دانی که بارِ عشق بردن مشکل است از ناتوانایی

عکس نوشته
کامنت
comment