1 شد دیده به عشق رهنمون دل من تا کرد پر از غصه درون دل من
2 زنهار اگر دلم بماند روزی از دیده طلب کنید خون دل من
1 چشمم که نداشت تاب نظارهٔ یار شد اشک فشان به پیش آن سیم عذار
2 در سیل سرشک عکس رخسارش دید نقش عجبی بر آب زد آخر کار
1 آن وقت که این انجم و افلاک نبود وین آب و هوا و آتش و خاک نبود
2 اسرار یگانگی سبق میگفتم وین قالب و این نوا و ادارک نبود
1 از خاک درت رخت اقامت نبرم وز دست غمت جان به سلامت نبرم
2 بردار نقاب از رخ و بنمای جمال تا حسرت آن رخ به قیامت نبرم
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما