بسیار بگفتم دل دیوانه از جهان ملک خاتون غزل 10

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

بسیار بگفتم دل دیوانه ی خود را

1 بسیار بگفتم دل دیوانه ی خود را پندم نکند گوش زهی خیره ی خود را

2 روی تو همی خواهم و خوبست مرا رأی تدبیر ندارم چکنم طالع بد را

3 فریاد ز دست دل خودرأی بلاکش الحق که به جانم شده دشمن دل خود را

4 مست است مدام از قدح شوق تو جانم بر مست ملامت نرسد اهل خرد را

5 پروانه صفت پیش تو ای شمع جهان سوز خواهم که بسوزم همگی جسم و جسد را

6 بلبل صفتم ناله هزارست ز شوقت ای خار چو من کرده گل روی تو صد را

7 از دیده چنان سیل محبّت بگشایم کز سینه ی دشمن ببرم زنگ حسد را

8 آن روز که در خاک تنم را بسپارند بر یاد تو چون روضه کنم خاک لحد را

9 بر جان جهان داغم غم هجر تو تا کی کم سوز دل سوخته، دارای صمد را

عکس نوشته
کامنت
comment