- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چراغان کرده ام از داغ دل، ویرانهٔ خود را که چون پروانه، در رقص آورم دیوانهٔ خود را
2 فروغ شمع من، خاصیت بال هما دارد مرصع پوش، در محفل کند، پروانهٔ خود را
3 به جرم اینکه دایم از سبو چشم طمع دارد فکندم چون گل اشک از نظر، پیمانهٔ خود را
4 اساس شهر و کو، از اشک پرشورم خطر دارد به هامون می فشانم، گریهٔ مستانهٔ خود را
5 ندارد حاصلی جز سوختن، تخم امید من سپندآسا در آتش می فشانم، دانهٔ خود را
6 بَرِ آن تندخو، شرح غم دیرینه می سنجم به آتش می نمایم، گرمی افسانهٔ خود را
7 حزین از عشق می گویم به عقل بی خبر، رمزی به زاهد می دهم مردآزما، پیمانه خود را