1 همچو یعقوب ز نو مصلحتی ساختهام تازه نرد نظری با پسری باختهام
2 به هواداری آن طرفه غزال چینی دام در رهگذر آهویی انداختهام
3 تا چه آید به من آخر ز هوسناکی دل که به گل بلبل و بر سرو سهی فاختهام
4 گر بتازد به سرم لشکری از جا نروم تا علم بر سر میدان تو افراختهام
5 گفتم ابرو به رخت یا که کمانیست به خم گفت نه تیغ که بر مهر و به مَهْ آختهام
6 تا که نقش علی آشفته به دل صورت بست خانه زاغیار به صد جَهْدْ بپرداختهام
دیدگاهها **