شنیده ام که تو از حکیم نزاری قهستانی غزل 1332

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

شنیده ام که تو با دوستان وفا نکنی

1 شنیده ام که تو با دوستان وفا نکنی من اعتماد ندارم که عهد می شکنی

2 به شیوه دگر افتاده ای ندانم دوش چه خواب دیده ای ام روز باز در چه فنی

3 چه خوانمت به که مانی جز این نمیدانم که آفت دل و دینی بلای جان و تنی

4 به هر جفا که توانی مرا زپیش بران که از تو تلخ نباشد بدین شکر دهنی

5 که باشد آنکه تو را بیند و ندارد دوست ولی چنان نه که من دارمت چنان که جان منی

6 ز غیر دوست بپرداختیم خانه دل نه هم تو شاهد مایی که صاحب الوطنی

7 به شرط آن سپر انداختیم بر سر آب که از تو باز نگردیم اگر به تیغ زنی

8 خلاص چشم ندارد چو من گرفتاری از آن کمند که در گردن فلک فکنی

9 نزایا نه تو را گفته ام که دیده ی شوخ سرت به باد دهد عاقبت نگر نکنی

عکس نوشته
کامنت
comment