1 شنیده ام که بشوخی برآن سری عرفی که پرده برسر اسرار چیده بگذاری
2 لطیفه ای بتو گویم که بعداز این بغلط عنان طبع بطالت رهیده بگذاری
3 زگوش کردنت آنگاه به بود گفتن که درجهان سخن ناشنیده بگذاری
1 خاموشی من قفل نهانخانهٔ عشق است افسانهٔ من گریهٔ مستانهٔ عشق است
2 دیوانه دل من که درو فتنه زند جوش گنجی است که آرایش ویرانهٔ عشق است
1 صد چشمه ی زهر از لب داغ دل ما ریخت غم روغن تلخی به چراغ دل ما ریخت
2 ساقی چو می عشق تو می کرد به ساغر هر صاف که آید به ایاغ دل ما ریخت
1 ممنون ترکتازی گردون دل من است آماده ی هزار شبیخون دل من است
2 هرگز نیامدش به غلط محملی به سر بیهوده گرد وادی مجنون دل من است