1 شنیده ام که در ایام بعد هر بندی دری گشاید و مردم از آن رسد بمراد
2 حکایتیست و گر نه در مراد مرا چگونه بسته که هرگز دری دگر نگشاد
1 مرا ز جور تو ای روزگار سفله نواز بسیست غصه چگویم که قصه ایست دراز
2 بناز میگذرانند عمر بیهنران هنروران ز تو افتاده اند در تک و تاز
1 ایدل گرت شناختن راه حق هواست خود را بدان که عارف خود عارف خداست
2 غم ره مده بخویشتن ار وقت خوش نماند زیرا که وقت فوت شد اما خوشی بجاست