1 چندی ز خرد، پختگی اندوختهام چندی چو شرر، سوختن آموختهام
2 این دم که به حال خود نظر دوختهام نی خامم و نی پخته و نی سوختهام
1 کس چه داند از چه در دل آه شبگیرم شکست نامهای بر پر نبستم در کمان تیرم شکست
2 مرغ تدبیرم به سوی بام وصلش میپرید از قضا در راه بال مرغ تقدیرم شکست
1 در راه تا رود ز من آن نازنین جدا دستش جدا عنان کشد و آستین جدا
2 چون بر نشان پای تو مالم رح نیاز نتوان چو سایه کرد مرا از زمین جدا
1 بی روی تو کارم همه با دیده تر بود تا دامن خاک از مژهام لخت جگر بود
2 در گلشن اندیشه به یاد رخ و زلفت هر سو که شدم سنبل و گل تا به کمر بود