سری دارم ز سودای تو سرمست از همام تبریزی غزل 14

همام تبریزی

آثار همام تبریزی

همام تبریزی

سری دارم ز سودای تو سرمست

1 سری دارم ز سودای تو سرمست که با چشم تو آن را نسبتی هست

2 به گوشم می‌رسد از هر زبانی که دیدم چشم مستش رفتم از دست

3 ز دل بویی ندارد هر که جانش بدان پیوسته ابرویت نپیوست

4 نپندارم که جز پیش دهانت نشانی ز آب حیوان در جهان هست

5 دل از خورشید رخسار تو می‌سوخت به زیر سایه زلف تو بنشست

6 همی زد سرو لاف از سربلندی چو بالای بلندت دید بشکست

7 زمین را پای‌بوست می‌دهد دست همام از ذوق آن چون خاک شد پست

عکس نوشته
کامنت
comment