1 کردم ز میان همگان عزم کناری تایب شده یکباره ز چیزیکه حرام است
2 گفتند که اسرار نهان داشتنت چیست بر گو که حلالست حرامست کدام است
3 گفتم که بلی هست نهان نزد من اسرار کاسرار نهان داشتن آئین کرام است
1 صبح سعادت از افق خرمی دمید ساقی بیار باده که وقت طرب رسید
2 خیز آتش گداخته در آب بسته ریز یعنی که آبگینه ملون کن از نبید
1 نامد الحق اینچنین فیروز کآمد شهریار رستم از مازندران وز هفت خوان اسفندیار
2 آتش قهرش چو خاک راه کرده پایمال دشمنان باد پیما را به تیغ آبدار
1 ساقی بیار باده که چون خلد شد چمن شد باغ روشن از گهر ابر تیره تن
2 آهوی سرو نافه بیفکند وزین قبل باد صبا گرفت دم نافه ختن