-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای ز تو ملک و ملک رفته ز دست شتران فلک از ذوق تو مست
2 بیم آنست که این هفت و چهار بگسلانند ز مهر تو مهار
3 در بیابان غمت روی نهند جان شیرین به تک و پوی دهند
4 ای خوش آن رهرو از خود رسته رقص دایم ز تو در پیوسته
5 زیر پایش چو کند پای ز سر نشتر خار بود سبزه تر
6 خارج از دایره صلح و نزاع کرده سر پی سپر راه سماع
7 ساز خاک قدمش جامی را ببر از وی به دمش خامی را
8 جرعه جام فنایش بچشان بر سر خوان وفایش بنشان
9 قید تقلید ز جانش بگشای رشح حکمت ز زبانش بگشای
10 به نصیحت نفسش دار روان باز کن گوش نصیحت شنوان