به داغ عشق پروردم، بهار خاطر خود را
1
به داغ عشق پروردم، بهار خاطر خود را
که برگ عیش دانم، خارخار خاطر خود را
2
نیارم کرد بیرون ازکنار دل،که پروردم
به جان غمهای بیرون از شمار خاطر خود را
3
ره آمد شد مردم، به من بسته ست دلتنگی
حصاری گرد خودکردم، غبار خاطر خود را