مرا ز حلقهٔ آن دربه‌در پسند مباد از سعیدا غزل 209

مرا ز حلقهٔ آن دربه‌در پسند مباد

1 مرا ز حلقهٔ آن دربه‌در پسند مباد چو آفتاب خلاصم از‌ آن کمند مباد

2 هر آن سری که بر آن آستان نگردد خم چو حلقهٔ در آن کوی سربلند مباد

3 رقیب اگر شکر ار خورد باده نوشش باد مرا به جز می وصل تو سودمند مباد

4 ز فکر ماضی و مستقبل است ظلمت عقل که هیچ دل به خیالات چون و چند مباد

5 همیشه ورد سعیداست حافظا این قول که جسم نازکت آزردهٔ گزند مباد

عکس نوشته
کامنت
comment