دردا که درآمد به درت پای به سنگم از جامی غزل 325

جامی

جامی

جامی

دردا که درآمد به درت پای به سنگم

1 دردا که درآمد به درت پای به سنگم شد پای گذشتن ز سر کوی تو لنگم

2 دربسته و دیواربلند است برون آ کز تنگدلی با در و دیوار به جنگم

3 اول رخ من زرد شد آنگاه به خون سرخ سودای تو گرداند بسی رنگ و رنگم

4 خلوتگه وصل است مکن بند قبا تنگ کز پیرهنت هم من دلخسته به تنگم

5 شد قامت من چنگ و نوای طربم نیست سر رشته وصل تو نیفتاد به چنگم

6 روی تو مرا آینه صنع الهیست گو خط تو مپسند برآن آینه زنگم

7 گفتی که چو جامی ز سر جان بگذر زود در معرض حکم تو چه امکان درنگم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر