-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با رخ تو مقابله کرده ام آفتاب را تافت ولیک روز کی بیش نداشت تاب را
2 ای خم زلف اندکی زانمه رو کناره کن با تو که گفت ای سیه پرده شو آفتاب را
3 مدرس عشقرا بس است آیت قامت بتان نیست بجز الف در او خوانده ام آن کتاب را
4 نوح بران خدایرا کشتی و بحر را بگو موج مزن بچشم من جلوه مده سراب را
5 از چه حنای مدعی بر کف دست هشته ای پنجه بزن بخون من پاک کن این خضاب را
6 جام بدست میرسد ساقی می پرست را خیز وداع عقل کن عذر بگوی خواب را
7 پرده تن حجاب شد از پی دیدن رخت دست کجا که برکشم از رخ تو حجاب را
8 سوخت شرار هجر دل شربت وصل تو کجا تا بنشانم از جگر سوزش و التهاب را
9 آشفته بسمل تو شد ناوک دیگرش بزن باز نشان زصید خود حالت اضطراب را
10 حادثه موج میزند گر همه روزه گو بزن منکه پناه جسته ام درگه بوتراب را