من به جان آمده از حکیم نزاری قهستانی غزل 1056

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

من به جان آمده ام راه سویِ جانان کو

1 من به جان آمده ام راه سویِ جانان کو سخت است دشوار طریقی ست رهی آسان کو

2 کوره ی سینه پرِ آتشِ هجران دارم درد دیرینه ی ما را دمِ آن درمان کو

3 وصل خود عاقبت الامر به ما بازآید مرد برخاستن قاعده ی هجران کو

4 بر محبّت چه دلیلی ست فدا کردنِ جان عید درکیشِ قدیم است ولی قربان کو

5 هر کسی را به سرِ خود سر و سامانی هست سر و سامانِ منِ بی سرو سامان کو

6 من برانداختۀ عشقم و در باخته پاک هر چه آن بودم خود هیچ نبودم آن کو

7 ای نزاری مکن از عالمِ تسلیم غلوّ گر مسلّم شده ای مرتبۀ سلمان کو

8 در پریشانی اگر مجتمعی مردی مرد استقامت ز کجا خاصه درین دوران کو

عکس نوشته
کامنت
comment