دردا کز اشتیاقِ از حکیم نزاری قهستانی غزل 803

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

دردا کز اشتیاقِ تو جانا بسوختم

1 دردا کز اشتیاقِ تو جانا بسوختم در آتشِ فراق سراپا بسوختم

2 صهبا انیسِ خاطر من بود پیش ازین اکنون هم از حرارتِ صهبا بسوختم

3 از تّفِ سینه بس که جگر خوردم از لبت یاقوت در خزانۀ خارا بسوختم

4 از رشکِ اشکِ گوهرِ پاکِ سحابِ چشم در حقّۀ صدف دُرِ بیضا بسوختم

5 زد بر اثیر آتشِ آهم وزان اثر هم چون اثیر عقدِ ثریّا بسوختم

6 بر آتشم نشانی و عیبم کنی اگر دستی برآورم که خدایا بسوختم

7 عاجز شدم چو سوخته می خواستی مرا از غیرتِ تو دم نزدم تا بسوختم

8 فکرم دگر به آبِ سخن ره نمی برد خاطر چنان در آتشِ سودا بسوختم

9 دل را به راه دیده و جان را به برقِ شوق این را به آب دادم و آن را بسوختم

10 نامی نزاریا ز تو مانده ست و زاریی پس قصّه چیست گو همه اعضا بسوختم

عکس نوشته
کامنت
comment