1 یکچند، در این مدرسهها گردیدم از اهل کمال، نکتهها پرسیدم
2 یک مسلهای که بوی عشق آید از آن در عمر خود، از مدرسی نشنیدم
1 فصاد، به قصد آنکه بردارد خون میخواست که نشتری زند بر مجنون
2 مجنون بگریست، گفت: زان میترسم کاید ز دل خود غم لیلی بیرون
1 ای مانده ز مقصد اصلی دور! آکنده دماغ، ز باد غرور!
2 از علم رسوم چه میجویی؟ اندر طلبش، تا کی پویی؟
1 زاهد، به تو تقوی و ریا ارزانی من دانم و بیدینی و بیایمانی
2 تو باش چنین و طعنه میزن بر من من کافر و من یهود و من نصرانی