دو روزی شد که با هجران جانان از محتشم کاشانی غزل 38

محتشم کاشانی

آثار محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

دو روزی شد که با هجران جانان صحبتی دارم

1 دو روزی شد که با هجران جانان صحبتی دارم درین کار آزمودم خویش را خوش طاقتی دارم

2 به حال مرگ باشد هرکه دور افتد ز غمخواری من از دلدار دور افتاده‌ام خوش حالتی دارم

3 از آن کو رخت بستم وز سگ او خواستم همت کنون چون سگ پشیمان نیستم چون همتی دارم

4 شبم بی‌زلف او صد نیش عقرب نیست در بستر چو چشم دیر خواب خویش مهد راحتی دارم

5 نبرد اسباب عیشم مو به مو باد پریشانی جدا زانطره و کاکل عجب جمعیتی دارم

6 نمی‌سازم کمال عجز خود پیش سگش ظاهر تعالی الله بر استغنا چه کامل قدرتی دارم

7 سخن در پرده گفتن محتشم تاکی زبان درکش که پر بیهوده میگوئی و من بد کلفتی دارم

عکس نوشته
کامنت
comment