1 پیوسته من از سپید مویی حجام بروت کنده باشم
2 تا می بکنم سپید مویی ده موی سیاه کنده باشم
3 با ریش چنین که من برآرم سخت از در ریش خنده باشم
4 با موی خودم چو برنیایم با چرخ کجا بسنده باشم
5 وین قصه به دوستان رسانم گر بگذارند زنده باشم
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 چیست آن کاتشش زدوده چو آب چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
2 نیست سیماب و آب و هست درو صفوت آب و گونه سیماب
1 بیچاره تن من که ز غم جانش برآمد از دست بشد کارش و از پای درآمد
2 هرگز به جهان دید کسی غم چو غم من کز سر شودم تازه چو گویم به سر آمد
1 هزار خرمی اندر زمانه گشت پدید هزار مژده ز سعد فلک به ملک رسید
2 که شاه شرق ملک ارسلان بن مسعود عزیز خود را اندر هزار ناز بدید
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **