1 از سوز سینه مغز سرم در گرفته است باز چو شمع سوختن از سر گرفته است
2 تیر گرفت بر سخنم کی رسد چو تیغ طبعم زره به دوش زجوهر گرفته است
3 تا مهر اوست انجمن افروز خاطرم با شعله صحبت دل من درگرفته است
1 کی زر دنیا برآرد پریشانی مرا گشته جزو تن چو گل تشریف عریانی مرا
2 دامن آلوده شست اشک پشیمانی مرا حاصل از تر دامنی شد پاکدامانی مرا
1 زهی از بادهٔ شوق تو ساغر کاسهٔ سرها نهان در هر دل از شور تمنای تو محشرها
2 به باغ از جلوهٔ رنگین فروزی آتش رشکی که دود از گل گل طاووس برخیزد چو مجمرها
1 چسان بینم به دست غیردامان وصالش را پریرویی که پروردم به خون دل نهالش را
2 به جای اشک حسرت خون دل می بارد از چشمم زمژگان تا به چنگ آورده دامان خیالش را