🌟 نیت کن و فال حافظ بگیر 🌟
ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار
ملک‌الشعرا بهار

پانزده روز است تا از ملک‌الشعرا بهار قصیده 98

قصیده 98 ام از 1042 قصاید

پانزده روز است تا جایم در این زندان بود

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32
  • 33
  • 34
  • 35
  • 36
  • 37
  • 38
  • 39
  • 40
  • 41
  • 42
  • 43
  • 44
  • 45
  • 46
  • 47

1 پانزده روز است تا جایم در این زندان بود بند و زندان‌ کی سزاوار خردمندان بود

2 کار نامردان بود سرپنجه با ارباب فقر آنکه زد سرپنجه با اهل غنا، مرد آن بود

3 همت آن باشد که گیری دستی از افتاده‌ای بر سر افتادگان پاکوفتن آسان بود

4 کار هر جولاهه باشد کینه راندن وقت‌خشم آنکه خشم خویش تاند خورد، او سلطان بود

5 کینه‌جویی نیست باری درخور مردان مرد کاین صفت دور از بزرگان شیوهٔ دونان بود

6 گر زبردستی کشد از زبردستان انتقام سرنگون گردد اگر خود رستم دستان بود

7 چون ظفرجستی ببخشا، چون‌ توانستی مکش خاصه آن کس را که با فکر تو همدستان بود

8 شاه اگر هر ناصوابی‌ را دهد زندان جزا جای تنگ ‌آید گر ایران سر به ‌سر زندان بود

9 خاصه چون من بنده کز دل دوستار خسروم وندرین معنی مرا صد حجت و برهان بود

10 گیرم از رنجی مرا در دل غباری شد پدید رنج را با رنج شستن ریشهٔ عصیان بود

11 آن که او از یک‌ نگه خوشدل شود زجرش خطاست عقده‌ چون خود وا شود کی حاجت دندان بود

12 گر گناهی کرده‌ام‌، هم کرده‌ام خدمت بسی گر گنه پیدا بود خدمت چرا پنهان بود

13 صد مقالت بیش دارم در مدیح شهریار یک‌بهٔک پیش آورم ازشاه اگر فرمان بود

14 اولین دفتر که نفرین کرد بر شاه قجر نوبهار است آنکه نام من بر او عنوان بود

15 گرخطایی دیگران کردند برمن بحث‌نیست گر فلان جرمی کند کی بحث بر بهمان بود

16 خودگرفتم اینکه بی‌پایان بود جرم رهی عفو و اغماض شهنشه نیز بی‌پایان بود

17 راست گر خواهی گناهم دانش و فضل من ‌است در قفس ماند بلی چون مرغ خوش الحان بود

18 چاپلوس و دزد و حیز آزاد و من در حبس و رنج زانکه فکرم را به گرد معرفت جولان بود

19 گر نه نادانی ازین زندان بتر بودی همی بنده کردی آرزو تا کاشکی نادان بود

20 مستراح و محبسی با هم دو گام اندر سه گام کاندر آن خوردن همی باریستن یکسان بود

21 شستشوی و خورد و خواب و جنبش و کار دگر جمله در یک لانه‌! کی مستوجب انسان بود

22 یا کم از حیوان شناسد مردمان را میر شهر یا که میر شهر خود باری کم‌ از حیوان بود

23 خاصه‌ همچون من که جر‌مم حفظ ‌قانونست و بس کی بدان جرمم سزا این کلبهٔ احزان بود

24 دزد و خونی بگذرند آزاد در دهلیز حبس لیک ما را منع بیرون شد ازین زندان بود

25 مجرمین در شب فرو خسبند زیر آسمان وین ضعیف پیر در این کلبه در بندان بود

26 پیش روبش آب روشن جوشد اندر آبگیر او در اینجا با تن تفتیدهٔ عطشان بود

27 گر بخواهم دست و روبی شویم اندر آبدان ره فروبندد مرا مردی که زندانبان بود

28 چون شب آید پشه سرنازن شود من چنگ زن کار ساس و کیک رقص و کار من افغان بود

29 روز و شب از سورت گرما بسان قوم نوح هردم از سیل عرق بر گرد من طوفان بود

30 گر ببندم در، حرارت‌، ور گشایم در، هوام هر دو سر هم سنگ چون دو کفهٔ میزان بود

31 شاعری بیمار و کنجی گنده و تاریک و تر خاصه کاین توقیف در گرمای تابستان بود

32 موشکان هر شب برون آیند و مشغولم کنند هم‌نشین موش گشتن‌، رتبتی شایان بود!

33 منظرم دیوار و موشم مونس و کیکم ندیم باد زن آه پیاپی‌، شمع سوز جان بود

34 گر کتابی آورد از خانه بهرم خادمی روی میز میر محبس‌، روزها مهمان بود

35 جزو جزوش را مفتش باز بیند تا مباد کاندر آنجا نردبان و نیزه‌ای پنهان بود

36 ور خورش آرند بهرم‌، لابلایش وارسند تا مگر خود نامه‌ای در جوف‌ بادمجان بود

37 چیست‌ جرمش‌؟ کرده‌ چندی پیش، از آزادی‌ حدیت تا ابد زبن جرم مطرود در سلطان بود

38 نی خطا گفتم که سلطان بی گناهست اندرین کاین بلا بر جان من از جانب یزدان بود

39 چون خدا خواهد که گردد ملتی عاصی‌، تباه گرکسش یاری کند مستوجب خذلان بود

40 ناگهش دردست آن مردم فرو گیرد خدای کش فرو کوبند تا اندر تنش ستخوان بود

41 خوش سزای خدمتش را بر کف دستش نهند داستان‌هایی ز حکمت اندربن دستان بود

42 چون که قومی در جهان‌ از فیض حق محروم ماند هادیش گر نوح باشد بستهٔ حرمان بود

43 انبیاء قوم اسرائیل را بین کز قضا دشمن ایشان هم از پیراهن ایشان بود

44 افتخار تیرهٔ عدنان رسول هاشمی است دشمن او هم ز نسل و تیرهٔ عدنان بود

45 هفتصد سال است کایران شاعری چون من ندید وین سخن ورد زبان مردم ایران بود

46 از پس سعدی و حافظ کز جلال معنوی پایهٔ ایوانشان بر تارک کیوان بود

47 آن اساتید دگر هستند شاگرد بهار گر«‌امامی‌» گر«‌همام‌» ار «‌سیف‌» گر«‌سلمان‌» بود

ملک‌الشعرا بهار از شاعران بزرگ قرن 14 هجری می باشد و سبک شعری ایشان نوین است.
ادامه توضیحات شاعر
اثر پانزده روز است تا جایم در این زندان بود قصیده 98 ام از 1042 قصاید ملک‌الشعرا بهار می باشد
شعر قالب : قصیده سبک : نوین
عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر پانزده روز است تا جایم در این زندان بود

شاعر شعر پانزده روز است تا جایم در این زندان بود چه کسی است ؟

شاعر شعر پانزده روز است تا جایم در این زندان بود ملک‌الشعرا بهار می باشد.

شعر پانزده روز است تا جایم در این زندان بود در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 14 سروده شده است.

قالب شعر پانزده روز است تا جایم در این زندان بود چیست ؟

قالب شعر پانزده روز است تا جایم در این زندان بود قصیده است

سبک شعر پانزده روز است تا جایم در این زندان بود چیست ؟

سبک شعر پانزده روز است تا جایم در این زندان بود سبک نوین است

مضمون اصلی شعر پانزده روز است تا جایم در این زندان بود چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, پندآموز, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, پندآموز, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
ملک‌الشعرا بهار

پانزده روز است تا از ملک‌الشعرا بهار قصیده 98

قصیده 98 ام از 1042 قصاید
بنر