ای ز چشمم شده پنهان از ابن یمین فریومدی غزل 191

ابن یمین فریومدی

ابن یمین فریومدی

ابن یمین فریومدی

ای ز چشمم شده پنهان و بدل در زده چنگ

1 ای ز چشمم شده پنهان و بدل در زده چنگ چون بسر میبری ایام درین کلبه تنگ

2 گشت ز آئینه جان عکس رخت ظاهر از آنک صیقل نور تو بزدود ازو ظلمت زنگ

3 چشم بد دور چه زیباست بر آن روی چو ماه پیکر سنبل عنبر نفس غالیه رنگ

4 تا ز زنجیر سر زلف تو دیوانه شدم شادم ایجان که مرا نه غم نامست نه ننگ

5 تو اگر صلح و گر جنگ کنی محبوبی خوشتر از صلح کس دیگرم آید ز تو جنگ

6 از سر کوی تو گفتم بسلامت بروم خود در آمد ز قضا پای دل زار بسنگ

7 گوهر وصل تو در کام نهنگست ولیک در نهم گام و برون آورم از کام نهنگ

8 بس که خوارم چو نی از قول مخالف دم تو هر رگی ناله دیگر کندم راست چو چنگ

9 دم عصمت مزن و تازه برون آی ز پوست روشنست ابن یمین را که تو بس شوخی و شنگ

عکس نوشته
کامنت
comment