-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 تا به دل خوردهام از عشق گلی خاری چند باز گردیده به رویم در گلزاری چند
2 دست همت به سر زلف بلندی زدهام که به هر تار وی افتاده گرفتاری چند
3 تا مرا دیده بر آن نرگس بیمار افتاد هر سر مو شدم آمادهٔ آزاری چند
4 مست خواب سحر از بهر همین شد چشمش که به گوشش نرسد نالهٔ بیداری چند
5 ای که هر گوشه مسیحا نفسی خستهٔ تست چند غفلت کنی از حالت بیماری چند
6 بهتر آن است که از درد تو بسپارم جان که به جان آمدم از رنج پرستاری چند
7 پس چرا در طلبت کار من از کار گذشت گر نه هر عضو مرا با تو بود کاری چند
8 آه اگر بر سر سودای تو سودی نکنم زان که رسوا شدهام بر سر بازاری چند
9 مست هشیار ندیدهست کسی جز چشمت خاصه وقتی که شود رهزن هشیاری چند
10 کس به سر منزل مقصود فروغی نرسد تا نیفتد ز پی قافلهساری چند