1 بودم از روز جوانی هر نفس در لذتی زان چنین در حسرت روز جوانی مانده ام
2 لذتی از زندگانی نیست در پیری مرا زانکه در بیم زوال زندگانی مانده ام
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 آسمانی است فروزنده به رایی صایب آفتابی است درفشنده به عزمی ثاقب
2 تحفه صدر نبوت شرف دین خدا بومحمد حسن بن علی بوطالب
1 در شد چمن باغ به دیبای ملمع پیروزه گل گشت به یاقوت مرصع
2 گر باغ نه روم است و نه بغداد چرا شد پر اطلس واکسون ز دبیقی و ملمع
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به