درد دلم را ز تو گرچه از جهان ملک خاتون غزل 917

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

درد دلم را ز تو گرچه نهان کرده ام

1 درد دلم را ز تو گرچه نهان کرده ام شب همه شب بر درت ناله ز جان کرده ام

2 در هوس روی تو ای بت مه روی من پیک نظر در پیت مست و روان کرده ام

3 روی دلارای تو ماه تمامست و من نسبت قد تو را سرو روان کرده ام

4 عشق تو سودم ولی هست به جانم زیان در غم عشقت بسی سود و زیان کرده ام

5 زود بیا ای نگار بی سببست انتظار چون قدمت را نثار جان جهان کرده ام

6 تا رخ زیبای تو گشت زلیخای حسن یوسف جان در پیت جامه دران کرده ام

عکس نوشته
کامنت
comment