1 تا چند پی نفس دغاباز روم تا کی ره عقل حیله پرداز روم
2 از ننگ وجود خود به تنگ آمده ام یا رب کرمی تا به عدم باز روم
1 ای صفت خاص تو واجب به ذات بسته به تو سلسله ممکنات
2 گر نرسد قافله بر قافله فیض تو در هم درد این سلسله
1 چون سلامان شد حریف ابسال را صرف وصلش کرد ماه و سال را
2 باز ماند از خدمت شاه و حکیم هر دو را شد دل ز هجر او دو نیم
1 ای به شکر خواب سحر داده هوش خیز که برخاست ز مرغان خروش
2 مرغ سحر زنده و تو مرده ای او ز نوا گرم و تو افسرده ای